روزهای اولی که اعتراضات سراسری آبان خونین در ایران آغاز شد، دوستی از ایران برایم نوشت که گمان کنم بیش از ۱۰۰ نفر در این اعتراضات کشته شده باشند. عدد صد با توجه به تعداد روزهای اعتراض، عدد بزرگی در نظرم آمد. به این دوست گفتم گمان نکنم این تعداد درست باشد. عدد برایم اعجاببرانگیز بود. کمکم اعداد افزایش پیدا کرد. دویست و سیصد و امروز صحبت از ۹۰۰ و هزار میرود و بیشتر.
گویا طبیعتْ سرشت انسان را با نسیان ساخته است. فراموشی به قول روانشناسها شکلی از مکانیسم دفاعی است تا انسان بتواند در مواجهه با خاطرههای ناخوشایند و رنجهای طاقتفرسا، ذهن خود را خاموش کند. این مکانیسم گاهی به شکل هوشیارانه و کاملا ارادی عمل میکند و گاهی نه.
اینگونه است که مرگ یک انسان و دو انسان و ده انسان و صد انسان مرگ انسانهایی گوشت و پوست و استخواندار است و مرگ آرزوهایی که دفن میشود اما زمانی که جمع کثیری از انسانها کشته میشوند دیگر ذهن ما آنها را عدد میبیند.
جنگها با آدمی چنین میکند. در جنگها و گولاگ و آشویتس و مانند این، انسان به عدد تبدیل میشود و انسانها عدد را راحتتر فراموش میکنند و این فراموشی است که فاجعه است و راه را بر تکرار جنایت باز میکند.
شاهرخ مسکوب در جایی از کتابی که در مورد دوست صمیمیاش «مرتضی کیوان» نوشته است میگوید که وقتی مرتضی کیوان اعدام شد خیلی متعجب شدم و «گویی ناگهان در چاه خواب افتادم» و بعد میآورد که آن روزها مرگ عادی نشده بود و «آخر هنوز خونریختن کاری خطیر بود و مردم چنین مرگارزان نبودند.»
اینکه ما مراسم یادبود میگیریم و یاد عزیزان را گرامی میداریم به شکلی با این «مرگارزانی» نبرد میکنیم.
نباید گذاشت که کشتن انسانها و خونریختن امری عادی بشود. این اراده علیه فراموشی به صفت شخصی کاری میکند که جان انسانها همیشه برای ما از اهمیت والایی برخوردار باشد و از لحاظ اجتماعی و ی هم کاری میکند تا حکومت جابر نتواند کشتن انسانها را عادی سازد.
پنجم دیماه و اصولا مراسم یادبود هر جانباختهی آزادی، جدال با فراموشی و مرگارزانی است. برای انسانبودن و انسانماندن به این یادبودها نیاز داریم
آرنت: «با آنکه مردم این گفته هیتلر [برای موفق بودن باید دروغ بزرگ گفت] و اعلامیههای مکرر نازی را مبنی بر اینکه یهودیان را باید مانند ساس با گاز سمی نابود کرد جدی میگرفتند، باز از باور کردن کشتار دستجمعی یهودیان در کورههای گاز خودداری میکردند»
آنکه به ما میگه چرا احساسی هستید، عملگرایانه به دنبال اصلاح باشید وجدانش را کشته و سلامتش در خطره. هنوز درک نکرده با اشرار/ضدانقلاب/خشونتطلب خواندن ملت،آنها را از صفات انسانیت تهی کردند و به کشتار مشروعیت دادند.
فردا به بهانهای دیگه ما در لیست این رژیم آپارتایدمذهبی خواهیم بود
ودگی هوای تهران پیش از سال های ۸۹ و ۹۰ هرگز به این میزان کشنده و مرگبار نبود. از آن زمان برای برای سرپا ماندن و مقاومت در برابر موج تحریمهایی که در راه بود، بنزین معیوب ساخت داخل را جایگزین بنزین مرغوب وارداتی کردند. در آغاز دولت یکی دو سالی استفاده از بنزین ساخت داخل را قطع کردند که تاثیر مثبتش در میزان آلودگی هوا آشکار بود اما خیلی زود به خاطر الزامات مقاومت در برابر نظام سلطه استفاده از آن را از سر گرفتند و وضعیت به شکلی که میبینید درآمد.
ریشه مسائل اساسی ما همه از همین جنس است که خلاصهاش را ظریف گفت: ما انتخاب کردهایم که جور دیگری زندگی کنیم و افتخار ما این است که از فلسطین دفاع میکنیم.
دقت کنید کودکان و عزیزان شما در این شرایط وحشتناک آلودگی هوا دارند قربانی "آرمان فلسطین" میشوند.
از روزی که نطفههای تیرهبختی اکنونمان در دهه بیست در انجمنهای اسلامی و دخمههای بازار بسته میشد، این آرمان فلسطین همواره حضور و نقش موثری داشته است. چه آن هنگام که جنبش بازاریهای هوادار مصدق و کاشانی بر ضد مهاجرت یهودیان ایرانی متشکل میشدند و دولت برآمده از مجاهدتهایشان رابطه با اسرائیل را قطع میکرد و چه بعدها آن زمان که رفسنجانی کتاب فلسطینش را به مصدق هدیه میکرد و او با تجلیل از آن مبلغ قابل توجهی برای نسخههای کتاب و اهدای آن به انجمنها و مدارس اختصاص میداد و چه آن زمان که از صدر تا ذیل تروریستهای سرخ و سیاه در فلسطین آموزش مرگآفرینی میدیدند تا نقشآفرینی عمده اسد و قذافی در انقلاب ۵۷ و ماجراهای بعدی.
اکنون شرایطی است که باید تعارف و ملاحظه را کنار بگذاریم. حتی اگر فلسطینیان بر فرض محال صاحب حق باشند {که نیستند} خودشان، حقشان و موجودیتشان فدای سرفههای یک کودک بیمار ایرانی
این روزها حال خوزستان اصلا خوب نیست. هنوز ابعاد کشتار خونین ماهشهر روشن نشده که اخبار مرتبط با مرگ مشکوک چند دانشجو در اهواز، موجی از نگرانی را پدید آورده است. از عصر دیروز نیز چندین شهر خوزستان گرفتار سیل شده و زیر آب (و فاضلاب) رفته است. در یک مورد گزارش شده که چهار زن بیمار بستری در بخش قلب بیمارستان خمینی اهواز به دلیل قطع برق و کار نکردن برق اضطراری، جان خود را از دست دادهاند. این روزها حال خوزستان اصلا خوب نیست. این روزها حال ایران اصلا خوب نیست
یک روبان مشکی گره بزن!
برخی از هموطنان ما در داخل ایران در همبستگی با خانوادههایی که عزیزان خود را در آبان خونین از دست دادهاند مبادرت به بستن روبان مشکی به آینهی اتومبیلهایشان کردهاند.
شاید بعضی از ما گمان کنیم که این کار فایدهی چندانی ندارد در صورتی که چنین نیست و استفاده از نشانههایی مانند همین روبان مشکی میتواند یکی از روشهای مبارزاتی باشد که در عین کمخطربودن موجبات قوت قلب شهروندان و از آن مهمتر خانوادههای داغدار را فراهم آورد.
درست مانند یک تیم فوتبال که لباسهای متحدالشکل میپوشند تا در زمین مبارزه ورزشی یکدیگر را راحتتر پیدا کنند این کار و کارهای مشابه میتواند زمینهای درست کند تا ما بیش از پیش یکدیگر را پیدا کنیم و دریابیم که بیشماریم.
پس از اشغال سفارت آمریکا بهوسیله جمهوریاسلامی و دانشجویان خط امام و گروگانگرفتن سفرای آمریکایی، خانوادههای این گروگانها دلنگران عزیزانشان بودند و از طرفی قصد داشتند که افکار عمومی جهان را متوجه این موضوع کنند.
روبان زرد نماد گروگانهای آمریکایی شد.
روبان زرد از کجا آمد؟
یکی از گروگانهای آمریکایی «بروس لینگن» بود. او عالیترین مقام آمریکایی بود که در سفارت آمریکا در تهران به دست انقلابیان گروگان گرفته شد.
«پنی لینگن« همسر بروس بسیار نگران او بود. او میترسید که انقلابیان همسرش را بکشند. دلتنگی او برای همسرش نیز بر نگرانیاش هوار شده بود.
او پیش از این هر زمان دلتنگ همسرش میشد به موسیقیهای مورد علاقه او گوش میداد.
یکی از ترانههای مورد علاقه بورس لینگن ترانهای بود با نام «یک روبان زرد به دور درخت بلوط کهنسال ببند»-Tie A Yellow Ribbon Round The Old Oak Tree - از گروه تونی اورلندو و دان (Tony Orlando and Dawn).
این ترانه در سال ۱۹۷۳ از پرترین ترانههای آمریکا بود. پنی لینگن به این ترانه گوش داد. او روز بعد روبانهای زردی به درختان بلوط مقابل خانهاش و همینطور به صندوق پست خانه بست. او روبانهای زرد دیگری برای همسران دیگر گروگانها ارسال کرد و از آنها خواست که همین کار را انجام دهند.
به سرعت در شهر لسآنجلس و دیگر شهرهای آمریکا مردم با بستن روبان زرد به درختان و صندوقهای پستی با خانوادهی گروگانها اعلام همبستگی کردند.
شهر پر شد از روبانهای زرد و این روبانهای زرد، مردم آمریکا و مردمان بسیاری را در نقاط دیگر جهان به وضعیت گروگانهای آمریکایی که در چنگال جمهوریاسلامی گرفتار آمده بودند حساس کرد.
آری! گاهی همین کارهای کوچک و«کنشهای کوچک ایستادگی» ما میتواند مردمان بیتفاوت در ایران و همه جهان را نسبت به سرنوشت تلخ ایرانیان و ستمی که برآنها میرود حساس کند.
خیلی درد دارد که شب، هولناکترین روایتها را از باران گلولهها بر تن مردم بیسلاح بشنوی و صبح، با این تیتر اول نیوزویک روبهرو شوی: «اگر ای سقوط کند، داعش دوباره سر بر خواهد آورد.»
ج.ا. میلیونها دلار خرج چهرهاش در رسانههای جهانی کرده. اپوزیسیون هنوز اندر خمیک کوچه است
احساس میکنم
به اندازه ی ذخایر نفت و گاز خاورمیانه تنها هستیم
و به وسعت دشت ها و دریاهاش دلتنگ!
بختمان به سیاهی نفت
و روزگارمان سیاه تر از رنگ پوست بچه های آفریقا.
اینجا همه بازنده هستند!
دارا و ندار
قدرتمند و ضعیف
بالا و پایین
بزرگ و کوچک
قاتل و مقتول
چون اینجا کسی زندگی نمیکند
اینجا فقط جنگ هست و جنگ هست و جنگ.
اما
در دل این همه سیاهی
انگار نور متولد شده است
درد های مشترک، مشت های مشترک
جوانه های مشترک، شعارهای مشترک
قلب های مشترک
و آنقدر شبیه شده ایم
که من مانده ام محل تولدم کجاست!
تهران یا امان،بیروت، دمشق، بغداد،کویت، ریاض،دوحه،دبی، مسقط،طرابلس،تونس.
حکایت نموده اند که در روزگاران قدیم، الاغهای دِه، از پالان دوزشان بسیار ناراضی بودند.
زیرا پالانی که برایشان میدوخت پشت شان را زخمی میکرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید.
از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت. اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق. نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمیدوخت، بلکه از مواد اولیه پالانها نیز کم میگذا.شت و اینبار نه تنها پشتشان زخمی میشد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد. بازهم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوزم جدید دعایی بکنند.
این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده این یکی به غیر از دوخت بد و ی از مواد اولیه ی پالانها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگهدارد تا شاید پالانها به تنشان اندازه شود. و اینبار نه تنها پالان شان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند. خلاصه هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت
اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد.
تا اینکه تصمیم گرفتند جمع شوند و این بار نه برای رهایی از پالان دوز بلکه برای رهایی از خریت خود دعایی بکنند!!
و این حکایت همچنان باقیست ????وعده دیدار ما پای صندوقهای رای برای انتخاب پالان دوزی دیگر
کاظم #صدیقی، "امامجمعه" منصوب ای میگوید که «اگر تمام اسباب زندگی رهبر انقلاب را جمع بکنید حتی بهاندازه بار یک وانت هم نخواهد شد». صدیقی و همه پیروان "ولایت" در مورد ثروت ای و اموالی که زیر دست او است و از مالیات معاف، دروغ میگویند. اساسا در جامعهای که تحقیق در مورد شفافیت اقتصادی حاکمان ناشدنی است و عواقب بدی برای محقق دارد سخنگفتن از وضعیت اقتصادی سران حکومت ناشدنی است.
در ۲۱ آبان ۱۳۹۲ خبرگزاری «رویترز» گزارشی از «ستاد اجرایی فرمان امام»، یکی از مهمترین نهادهای زیر نظر ای را منتشر کرد و در آن با بررسی بیانیههای رسمی، داراییهای این ستاد را بیش از ۹۵ میلیارد دلار تخمین زد.
پل جرج کلبنیکوف، رومهنگار آمریکایی روسیتبار و سردبیر شعبهی #روسیه نشریهی «فوربس»-Forbes- که مدت ده سال برای این نشریه کار میکرد و در سال ۲۰۰۴ در سن ۴۱سالگی در #مسکو به قتل رسید، مقالهای دارد به نام «های میلیونر ایران» که یک سال پیش از قتل این رومهنگار منتشر شد.
این رومهنگار در بخشی از مقاله خود مینویسد: «در حالی که بیش از ۹ درصد نفت دنیا و ۱۵ در صد گاز طبیعی جهان در ایران قرار دارد، ایران باید کشوری ثروتمند باشد، اما درآمد سرانه هفت درصد کمتر از مقدار آن قبل از انقلاب است. حجم سرمایههای منتقلشده از ایران به #دبی و مناطق امن اقتصادی در حدود سه میلیارد دلار در سال است.»
پل کلبنیکوف در این مقاله به زندگی اقتصادی رفسنجانیها، عسگراولادیها، رفیقدوست، واعظطبسیها و میپردازد و به منابع مالی و اقتصادی و ثروتهای افسانهای خانوادههای وابسته به رفسنجانی، واعظ طبسی و دیگران اشاره میکند. یادمان نرفته که رفسنجانی هم میگفت که در یک خانه استیجاری زندگی میکند و همسرش برای امرار معاش خیاطی میکند.
«کلبنیکوف» در شامگاه جمعه نهم ژوییه ۲۰۰۴ پس از خروج از دفتر مجله، از سوی اتومبیل در حال حرکتی مورد اصابت چهار گلوله قرار گرفت و در بیمارستان درگذشت
شاه هم کشت، شاه هم دیکتاتور بود، شاه هم تاب تحمل مخالف رو نداشت، اما این کجا و آن کجا.
رژیم شاه نیروی ضد شورش نداشت! شهربانی، ژاندارمری و ارتش هیچکدوم آموزشی برای کنترل شورش های خیابانی ندیده بودند و وقتی در برابر قیام مردم قرار میگرفتند سردرگم، ناهماهنگ و نا موفق عمل میکردند. در مقابل نظام اسلامی تقریبا از همان آغاز با تشکیل کمیته ها یک نیروی سازمان یافته برای مهار اعتراضات خیابانی و تار و مار کردن مخالفین درست کرد.
ساواک، اداره سومی داشت که مثلا قرار بود ضد خرابکاری باشه، اما در عمل خودش با ندانم کاریهاش تبدیل به اداره خرابکاری شد! ج ا ده ها هزار نفر نیروی امنیتی و اطلاعاتی در دستکم هفت سازمان عریض و طویل موازی داره که نه تنها جامعه رو در واقعیت و مجاز رصد میکنن بلکه همدیگرو هم میپان.
رژیم شاه برای گزینش و ارتقا ماموران و نظامیان دو خط قرمز داشت، اولی علاقه و تعهد به میهن و دومی فرمانبرداری از شاه. اما دومی اغلب فقط برای رده های بالا مورد نظر بود و بسیار بودند افرادی با سابقه ملی یا چپ که پس از دوره محکومیت در ادارات دولتی و ارتش مشغول به کار شده بودند. ج ا اما حتی برای گزینش دربان یک اداره نه تنها التزام نظری و عملی به نظام و رهبری رو ارزیابی میکنه، بلکه تفتیش عقاید هم میکنه و تازه از وقتی کارش شروع شد هر لحظه مورد ارزیابی مجدد حراست و حفاظت اطلاعاته.
۱۷ شهریور اعتراضی بود کاملا ی تنها در تهران که رژیم شاه با بی رحمی رو به مردم آتش گشود. کل کشته شدگان این واقعه طبق آمار بنیاد شهید و گزارش عمادالدین باقی چیزی حدود ۸۰ نفر است. اما در اعتراضات اخیر دست کم صدها تن کشته شده اند، اعتراضاتی که طبق گفته مقامات امنیتی رژیم در بیش از ۱۵۰ شهر و ۸۰۰ نقطه صورت گرفته است.
این کجا و آن کجا؟
و البته فراموش نکنیم، کماکان نه کشتار ۹۸ بزرگترین و بی رحمانه ترین جنایت علیه بشریت در تاریخ معاصر ماست و نه کشتار ۱۷ شهریور ۵۷. شنیع ترین جنایت تاریخ معاصر ایران که در آن حدود ۳۰۰۰ زندانی (اسیر) قصابی شدند در دوران طلایی امام و صدارت میرحسین انجام شد. با فرار به جلو می کوشد آن دوره سیاه را از تاریخ ایران حذف کند، دوره ای که ای در سخنرانی اخیر خود خطاب به بسیجیان آرزوی بازسازیش را مطرح کرد. طرفه آن که میرحسین نیز همین وعده را به حامیانش میداد و در سخنانی کوتاه در حصر درباره کشتار ۶۷، ابتدا اطلاع از آن را به دروغ تکذیب کرد و سپس به طور تلویحی انجامش را برای حفظ نظام لازم دانست
درباره این سایت